در پساپرده افکارم

[منزل راه نشین] ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار ...

در پساپرده افکارم

[منزل راه نشین] ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار ...

در پساپرده افکارم

زندگی
فهم نفهمیدن هاست ...

پیام های کوتاه
من از تو مینویسم و این کیمیا کم است...

گل بکاریم... گر بخواهیم گر نخواهیم؛

باغبان روزگاریم...

 

پس گل بکاریم!  +

  • نویسنده: راه نشین

گفتم عشق و زندگی مثل همین گل های گلدان های کوچکت که با همه ی خستگی ات، میایی و پایشان با وسواس آب میریزی و نوازششان میکنی و برایشان وقت میگذاری، همین اندازه مراقبت و دقت میخواهد. تو لبخند زدی و سر تکان دادی...

با این وجود مطمئنم تو هم مثل من، هر روز دنبال بهانه ای برای عاشق تر شدن میگردی. دنبال پیدا کردن یک شگفتی تازه در من، دنبال ذوق زده شدن برای یافتن یک جوانه ی تازه در من، پس از تلاقی آب و نور و محبت... درست مثل حکایت گل و گل کاری هایمان:)

 من  هر روز به دنبال بهانه ای برای عاشق شدنم

دوباره عاشقِ تو شدن...

  • نویسنده: راه نشین

این محرم و صفر هم گذشت... در این اندیشه ام که چه معرفتی به قلبم اضافه یا چه رجسی از وجودم کم شد!  پای سینه زدن ها و حسین حسین گفتن ها و گریه کردن ها اصلا آدم شدم؟! دلم میخواست ثانیه ای بجای خدا میبودم که فقط بفهمم نظرش در مورد من چیست یا چقدر دوستم دارد و چقدر مرا بنده ی روبراهی میبیند! دوست داشتم شبی از همین شب ها، تنها دقایق کوتاهی در رویای نیمه شبم جمال نورانی یکی از اهل بیت را می دیدم و فقط ازشان می پرسیدم، کجای کارم؟  و به کجا بروم که برسم؟ 

همیشه دلم میخواست آخرِ این سوگواره ی دلنشین دوماهه حسینی، کمی احساس نزدیک شدنم به این طایفه (ع) بیشتر شده باشد. دلم میخواست کسی از عالم غیب پیدا میشد و برایم خبر می آورد که این حب و این میل و این عشق، یک جاده دوطرفه است! دوست دارم مرا بخواهند ... که خواستنی بودن، تنها در نگاه آنهاست که ارزش دارد.

 

 

برچسب: دنیا ارزشی نداره سینه زن, خودتو برا کسی خراب نکن, بهترین رفیقتم یه روز میره, رو کسی به جز حسین حساب نکن...

  • نویسنده: راه نشین

امسال به وقت دو ساله شدنِ باهم بودنمان، در خیابان های گرم و شلوغ تهران گشتیم و پی کارهای پیش آمده ی غیرمنتظره مان دویدیم و حرص خوردیم و سردرد گرفتیم! در اوج کلافگی ها باهم جر و بحث کردیم و قهر کردیم و آشتی کردیم. اما قشنگی اش میدانی کجاست؟  دوام این عشق و احترام...

قشنگی اش همین خصلت های خوب، مُوقّر و بزرگوارانه ی توست که بعد از هر جرّ و بحث و بگومگو، برایم نمایان میشود و هی بیشتر و بیشتر و بیشتر به خاطر داشتنت به خودم تبریک میگویم!

۲ سال داشتنت بر من مبارک بهترین❤

 

 

 

 

  • نویسنده: راه نشین

به فرسایش رابطه های عاشقانه ی دنیا که نگاه میکنم، میبینم

نه من میتونم
نه تو!
هیچکدوممون اونقدر قدرتمند نیستیم!
یعنی مراقبت کردن از زندگی و عشق خیلی سخته...
روی هیچکدوممون حسابی باز نکن!
فقط زندگیمونو بسپار دست خدا
اونه که بلده چطور ازش مراقبت کنه... 

مقلب القلوب اونه. اونه که کنترل دلای آدما دستشه

ازش بخواه، گره ی قلبای ما رو هر روز بیش از قبل به هم محکم‌ کنه...

 

#گره_زننده_ی_عالم_سلام

#من_و_اونو_به_هم_و_ما_رو_به_خودت_گره_بزن

  • نویسنده: راه نشین

صدام که میزنی حس میکنم
که اسمم با تو زیباتر شده

تمام شک من به معجزه

با تو محکم تر از باور شده!

تو این دنیای محدود، با نگات

منو تا بینهایت می بَری

کی میتونه شبیه تو بشه

تو حتی از خودت زیباتری...   +

  • نویسنده: راه نشین

تقدیم به مرد، عاشق، فداکار، صبور و قدرتمند زندگی ام...

 

- یکسال از زندگی متاهلانه ی خود را چگونه گذراندید؟ 

دلم میخواهد خیلی روان و راحت از زیبایی های این یکسال بنویسم. بی هیچ نیت و قصد خاصی، الاّ خوشحال کردن صاحب قلب مهربانی که یکسال از عمرش را برای خوشحال و راضی نگه داشتن من تلاش کرد.

روز 30 امِ تیرماهِ هر سال برایم مقدس است. مقدس به اندازه ی همان آیات معجزه گونه ای که پرده های تیره ی غریبگی را از میان ما برداشت و تو را، آیینه ی وجودم قرار داد. آیینه ای که در آن خودم را پیدا کردم و انعکاسی از محبت خدا را در آن دیدم.

از اینکه یکسال در قلب مهربانت ، پناه زیستن به من دادی و عاشقانه مراقبتم کردی، از تو ممنونم... و البته که میخواهم فقط ممنون و سپاسگذار نباشم بلکه مثل تو، پناه محکمی باشم برای روزهای خستگی و درماندگی ات. و تمام خوبی هایی که از خودت یادگرفته ام را، نثار روح بزرگ و با سخاوتت کنم.

یادم نمی رود که جایی خواندم: معادله ی عشق ساده است. آنکه دوستش داریم را خوشبخت کنیم. و تو به زیبا ترین شکل ممکن این معادله را فهمیدی و حل کردی. 

همین که اینطور عاشقانه مرا میخواهی، نهایت خوشبختی دختری ست که سالیان سال در رویاهایش، از خداوند مردی چُنین عاشق آرزو می کرد...

تو اسطوره ی منی، و عاشقانه میخواهمت.

برایم بمان...

  • نویسنده: راه نشین

بعد از هشت ماه که قلمم در این اتاق خلوت و ساکتِ مجازی ام به نوشتن افتاد، آمدم تا دستی بکشم به سر روی اتاق و قاب گوشه ی دیوار را عوض کنم. اما ... چرا محسن حججی همیشه برایم تا اندازه ای رمزآلود و پرکشش است که حذف کردن نقاشی نگاه پر نفوذش را از گوشه ی دیوار وبگاه، تاب نمی آورم؟

خدا میداند که چه مشتاقانه منتظر نشسته ام تا کتاب زندگی شهید حججی را منتشر کنند! انتشار لحظه به لحظه ی پیچ و خم های ریز ریز زندگی اش.کاش زندگی نامه اش بتواند آنقدر خوب نوشته شود که جواب تمام رازآلودگی های حیاتش را برساند به درک کنایه فهم ها...

پ.ن:

به واسطه ای از واسطه ای که با همسر شهید حشر و نشر داشته، آهنگی به دستم رسیده که همسر شهید حججی آنرا برای شوهرش میخوانده  و او چقدر دوست داشته است آنرا...

آهنگ را اینجا + برای خودم و چندنفر رهگذری که اینجا رفت و آمد میکنند میگذارم که با شنیدش حالمان خوب شود.

فقط میخواهم بگویم توجه کنید به اینکه یه موزیک معمولی از خواننده ای خیلی معمولی تر که در حالت عادی به نظر چیز خاصی نیست و لهوی بی فایده هم میتواند باشد، وقتی همراه میشود با داستان حیات جاودانِ یک انسان خارق العاده و بزرگ، چه خاصیت معنوی و روحانی ای پیدا میکند... عجیب است!

.

برچسب:

در زندگی دنبال کسانی حرکت کنید که هر چه به جنبه های خصوصی تر زندگی ایشان نزدیک شوید، تجلی ایمان را بیشتر می بینید.

  • نویسنده: راه نشین

مثلا این شب ها که تا دیر وقت منتظرش می مانم که از هیئت برگردد و فقط  چند کلمه با من حرف بزند تا با خیال راحت بخوابم، مدام به یاد همسر شهید حججی می افتم و صلابت و قدرتی که در چشمانش موج میزند و از خودم میپرسم؛ مقام یک زن، که در اوج جوانی میتواند با اقتدار و مصمم لحظه ی بریده شدن سر همسرش را مجسم کند، در موردش حرف بزند، و حتی صدایش از شدت حزن نلرزد و زانوهایش سست نشود، تا کجاست؟  ما چقدر فاصله میدیدیم بین نسل خودمان و زینبی شدن!

کاش کسی هم فردا، که مراسم تشییع شهید محسن حججی ست، پشت آن تریبون ها و میکروفون ها از همسر شهید تشکری بکند، فقط  به این خاطر که باعث شد محرم امسال، در میان روضه ها و مصیبت خوانی ها، کمی ملموس تر و واقعی تر صبر و استقامت زینبی را تجسم کنیم!  کاش کسی هم مقام این بانوی بزرگِ امروز را تجلیل و تحلیل میکرد که در این عصر و زمان، گوشه ای از صبر و صلابت خانم حضرت زینب (س) را برایمان به تصویر کشید ...

پ.ن:

(آن روز خطاب شود) ای بندگان (صالح) من، امروز شما را هیچ ترس و حزنی نخواهد بود.آنان که به آیات ما ایمان آوردند و تسلیم امر ما شدند. شما با همسرانتان مسرور و شادمان در بهشت جاوید وارد شوید... /68-69-70 زخرف

+ خوش آمدی سرافراز...

  • نویسنده: راه نشین

فایل عکس هایمان را باز میکنم. شاید برای دهمین بار است که در این هفته نگاهشان کرده ام. همینطور که ورق میزنم فکر میکنم باید بزودی همه شان را چاپ کنیم تا از دست نرفته اند! و همینطور فکر میکنم که چقدر تو از من خوش عکس تری. تو گاهی گلایه میکنی که چطور تغییرات صورت اصلاح شده ات را متوجه نمیشوم. اما نمیدانی که من هر روز توی عکسها، چقدر روی صورتِ براقِ یکدستِ بی خال و چروکت زوم میشوم و برای این سبزگی جذّاب و نَمکین مردانه ات دلم ضعف می رود.

اما خودمانیم... واقعا، صورت سبزه گونِ بی آلایش یک مرد هم اینقدر دلبرانه میشود مگر؟ :)

  • نویسنده: راه نشین