در پساپرده افکارم

[منزل راه نشین] ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار ...

در پساپرده افکارم

[منزل راه نشین] ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار ...

در پساپرده افکارم

زندگی
فهم نفهمیدن هاست ...

پیام های کوتاه
من از تو مینویسم و این کیمیا کم است...

۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۹ ثبت شده است

نوشته بود:  زنی که کنارت زندگی میکند، حالش خوب است؟  اگر آره، روزت مبارک!

خواستم از همین تریبون به فرد شماره یک زندگی ام، اعلام کنم که من حالم کنارت خیلی خوب است. و این حال خوب، ثمره ی مردانگی و بزرگ‌مردیِ توست..

به خودم که نگاه میکنم فکر میکنم که شاید من، آن دخترِ خوب و بی نقصی که لیاقت داشتن یک شوهر همراه و حامی و بی همتایی مثل تو را داشته باشد، نبوده و نیستم امّا، من برای بدست آوردنت خیلی دعا کردم... در روزگار تجرد، سالها با پروردگار نذر و نیاز کردم تا اگر صد نفر پسرخوب در روزگار من هست، یکی اش نصیب من باشد. که در نهایت پروردگار مهربانم صدایم را شنید و نه به خاطر لیاقتم که بخاطرِ فضل و بخشش بی کرانش، اجابت شدم... و حالا سرم را بالا میگیرم و با افتخار این موهبت وجودت که از جانب خدای خوبم به من هدیه شده را، به خودم تبریک میگویم!  تو برای تمام زن هایِ درکنارت، بهترین مردی... سایه ی مردانه ات بر سرمان مستدام باشد.

روزت مبارک مرد با وجودِ من❤

 

پینوشت:

به افتخار پدرم که تا امروز مردانه پای تک تک ما و این زندگی ایستاد، هرگز تند و تلخ نشد ، هرگز صدایش روی مادرم‌ بلند نشد و هرگز ذره ای احترام مادرم از جانبش، در خانه کَم نشد، هیچوقت از ناسازگاری های زنانه ی مادرم خسته نشد، همیشه هوای کم و زیاد مادرم را داشت تا اینکه قهرمان زندگی ام شد...

  • نویسنده: راه نشین

داستان آن پیرمرد فقیری که در حین راز و نیاز با خدا، گره دستمالش باز میشود و  گندم هایش پخش میشود بر زمین را + از دکتر انوشه در برنامه ی دورهمی که شنیدم، مثل همیشه که سرم درد میکند برای خواندن اشعار پروین اعتصامی پریدم و سرچش کردم و ده باااار خواندم!  و بعد ذخیره کردم در یادداشت هایم که در دسترس، داشته باشمش.

و الحق و الانصاف که پروین چقدر موحد بوده و چقددددر ایمان به خداوند در سلول سلول وجودش جریان داشته که به چنین حد کمالی توانسته با هنرش، توحید و ایمان به عظمت خدا را برای خوانندگانش به یادگار بگذارد... قبلا هم بارها اشعار توحیدی اش را پیدا کرده و خوانده بودم و همیشه هر کدام عمیقا بر جانم نشسته و روحم را جلا داده است... ابیات شیرینی که از هزاران کلاس درس و کلاس دینی برایم موثر تر بوده و باور توحیدی ام را محکم تر کرده!

خدای پروین، خدای بی نهایت حکیم و با عظمتی ست که پروین با هنر زیبایش آنرا به خوبی به ادراک این دنیایی ما میرساند.

پروین عزیزم؛ ممنون از حیات ارزشمندت که ثمری برای معرفت خلق خدا داشته... برای روح موحد و تسلیم ات، دریای رحمت پروردگارِ باشکوهی که همیشه به قدرتش باور داشتی و آنرا برای آیندگانت به ارث گذاشتی، آرزو میکنم.

خواهشا برای شادی روح اش فاتحه ای قرائت کنید.

 

پ.ن:

هر گاه که تسلیمم در کارگه تقدیر

آزاد تر از آهو، بی باک ترم از شیر

هرگاه که میکوشم در کار کنم تدبیر

رنج از پی رنج آید، زنجیر پی زنجیر...   مولانا

 

 

  • نویسنده: راه نشین