در پساپرده افکارم

[منزل راه نشین] ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار ...

در پساپرده افکارم

[منزل راه نشین] ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار ...

در پساپرده افکارم

زندگی
فهم نفهمیدن هاست ...

پیام های کوتاه
من از تو مینویسم و این کیمیا کم است...

۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

علیرغم مشکلات تجرد و نگرانی های اطرافیان، در حقیقت هیجانی که ازدواج نکردن و یا بهتر بگویم، مجرد بودن دارد این است که نمیدانی در آینده قرار است چه اتفاقی بیفتد، و همین که نمیدانی آن کسی که منتظرش هستی که پا به زندگیت بگذارد بالاخره کیست، خودش کلی هیجان دارد!  :)  و البته ترس هم ... 

.

.

پینوشت:

کاش میشد یک صبح

کسی زنگ خانه هامان را بزند ،بگوید:

با دست پر آمده ام

با لبخند

با قلبی آکنده از عشق های واقعی

از آن سوی دوست داشتن ها ...

آمده ام بمانم

و هرگز نروم ...

سید علی صالحی

  • نویسنده: راه نشین

وقتی در دفاع از افغان ها با هرکسی بحث میکنم. وقتی در تکریم و تجلیل و بزرگنمایی نیکویی هایشان تریبون بدست میگیرم و حرف میزنم، حالم بد میشود که یک نفر پیدا میشود میگوید: "خب.. باشه قبول ... حالا چی شده انقدر سنگ افغانی ها را به سینه میزنی؟!" یعنی کل چانه زنی ها با کسانی که لازم است متقاعدشان کنی یک افغانستانی هیچ چیز از تو کم ندارد و چه بسا در شعور و ادب و معرفت انسانی از تو بالاتر .. ، یک طرف؛ این عبارت پرمعنای سخیف که کلی حرف در دلش دارد و زاویه های پنهانش دارد به تو میگوید، اصلا هم قبول ندارم و اصلا هم نمی فهمم چرا تو به عنوان یک ایرانی داری خودت را برای حمایت از افغان ها نصف میکنی این وسط هم یک طرف! کاربرد جمله "من دیگه حرفی ندارم!" فامیل دور دقیقا همینجاست.

واقعا بعضی ها انتظار دارند برای دفاع کردن از آنها باید دلیل خاصی وجود داشته باشد. و همینکه این مردم تا حد زیادی انسانند و شبیه تمام مردم دنیا دارای بهترین توانمندی ها و ارزش های انسانید ، کافی نیست!  حالا جالب اینجاست که همین آدمها ، پای تضییع حقوق ایرانی جماعت که بیایید وسط زمین و زمان را باید به هم بدوزند و اعاده ی شأن ایرانی کنند... در برخی موارد دیگر هم دیده شده در راستای تضییع حق و بی احترامی هایی که گاها به بقیه ی ملیت ها در ایران میشود هم، گوش عالم را کر میکنند که وامصیبتا ... آبروی ایرانی رفت. در کشور تمدن هزار ساله، به انسانی توهین شد! مخصوصا اگر آن انسان، احیانا غربی هم باشد.  همه ی اینها وقتی درست و جوشیده از رگ غیرت انسانیت است که واقعا ارزش و احترام یک پناهنده ی افغانستانی، با یک توریست اوروپایی و امریکایی یکی باشد برایت.  و هی فلسفه نبافی به هم که افغان ها در کشور ما چه و چه کردند پس تمامشان مستحق بی احترامی و تحقیرند، و هی جرم و جنایت چندنفرشان را نگذاری پای همه شان و به خودت اجازه دهی حتی در فکرت او را کمتر از خودت بدانی... در غیر این صورت دفاع از حق خود و یا دفاع از حق پایمال شده ی مسافران و مهاجران و گردشگران کشورمان، که از ملیتشان به عنوان ملیتهای باکلاس! یاد میکنیم، چیزی جز کبرِ خودپسندانه و خودخواهی پنهانی که لباس انسانیت و دفاع از حقوق بشیریت به خود پوشیده است ، نیست.

واقعا گاهی اصلا خسته میشوم از گفتن! حتی تبیین این تفکر هم برایم خجالت آور است از بس که احترام و بی تبعیض پذیرفتن آدم ها امری بدیهی ست و فهم بعضی ما ایرانی ها در حد این مسئله ی بدیهی هم نیست!  این عبارت مذکور در آخر هر مکالمه ای همان لیوان آب یخی ست که روی شور و حرارت قلب تو ریخته میشود ازبس که یخ کرده گی اش سوزناک است و نشان میدهد طرف از حرف هایت چیزی نفهمیده و حالا فقط متعجب است که چرا من برای دفاع از انسان هایی که ربطی به من ندارند، دارم خودم را میکشم. و عموما این دسته از آدم ها همیشه برای دفاع از هر حقی حتما باید نسبت یا ارتباطی با آن داشته باشند و حتما ذی نفع باشند تا این به زحمت افتادن برایشان منطقی باشد!

هعی ... بگذریم!

چقدر ناراحتم که برای حرف زدن از دلاور مردان لشگر فاطمیون سپاه قدس، مجبورم اینقدر مقدمه چینی کنم. آن هم از این زاویه... که مبدا کسی گوشه ی ذهنش با همان نگاه نژاد پرستانه، ادامه ی مطلب را بخواند.

ادامه ی مطلب این است که بی بی سی خودش را کشته برنامه ای بسازد که ثابت کند افغانستانی های فاطمیون بخاطر پول و جا و مکان است که حاضر به قبول عضویت در سپاه قدس شده اند و دارند اینقدر مردانه و عاشقانه از حریم عمه ی سادات دفاع میکنند. کاری که خیلی از مردان شیعه ی ایرانی نمیکنند! خودش را کشته ذیل تمام تحقیرهایی که نسبت به این مردم دارد، باز هم ارزش دلاوری هایشان را پایین بیاورد و تحقیرشان کند. اما برود بمیرد! کو انسان عاقلی که باور کند این خزعبلات را

کجاست کسی که دلباخته به عشق و اعتقاد و مکتبی نباشد و حاضر شود در ازای دریافت پول، دست از جان شیرینش بشوید؟  قیمت آدمی که با عشق، در راه معشوقی می جنگد چقدر است؟ اصلا نه! قیمت آنها که نمیجنگند، برای به میدان مبارزه کشیده شدن چقدر است؟؟ یک میلیون؟ ده میلیون؟ صد میلیون؟ یک میلیاد؟؟  یکی از این جوان های قرتی که کل دلخوشی هایش در دنیا پورشه سوار شدن و رستوران رفتن با دوست دخترهایش است و از قضا شیعه هم هست و محرم ها پایه ثابت هیئت های مختلط، را اگر از کف خیابان جمع کنید و ده میلیارد تومان پولش بدهید، حاضر میشود فردا صبحش اعزام شود سوریه و تا پای جان با این داعشی های وحشتناکِ جانی بجنگد؟ خانواده اش حاضرند در ازای دریافت این پول جوانشان را بفرستند تا به دست تشکیلات مخوف و قدرتمند داعش بیفتد و با سری از پیکر جدا و بدنی قطعه قطعه شده برگردد؟

مضحک است ادعای احمقانه ی کسانی که حتی به خودشان زحمت فکر کردن هم نمیدهند، و این رابطه ی منطقی بدیهی را هم نمی فهمند! دردناک است وقتی رزمندگان می گویند: دچار اندوه میشویم وقتی به گوشمان می رسد مردم کشوری شیعی که ازشان انتظار دعا و پشتیبانی برای پیروزی در برابر یزیدی های امروز را داریم، در نبودمان غیرت و عشق مان را به دنیا خواهی و مال دنیا طلبی متهم میکنند. واقعا درد دارد این حجم از نفهمیدن ها و بی انصافی ها...

من آمدم اینها را بنویسم که بگوییم چقدر احساس تهی بودن دارم در برابر مدافعان حرم. و چقدر عجیب است دوست داشتن و به تپش افتادن قلبم برای کسانی که به آرزوی من نزدیکند و به ح س ی ن ختم میشوند ...  باید به همین زودی ها تک تک دلاور مردان لشگر فاطمیون، که امنیت و عزت شیعه امروز پاسدار لشگر قوی و قدرتمندشان است را به شاگردان افغانستانی ام معرفی کنم تا سرشان را بالا بگیرند و احساس غرور کنند. تا با افتخار بگویند ما از تبار فاطمیونیم

فاطمیون، چه مردانه ایستاده اند تا در پرتو "والمُحامیّن عنه و السّابقین الی إرادةِ و المُستَشهَدین بینَ یدیه" آبرو و اعتبار ویژه ای به ملیتشان ببخشند ...

.

پینوشت:

این فیلم را لطفا ببینید. مجاهدان مهاجر... کوتاه است.


برچسب: با مدعی نگویید اسرار عشق و مستی ، تا بی خبر بمیرد در رنج خود پرستی

  • نویسنده: راه نشین