در پساپرده افکارم

[منزل راه نشین] ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار ...

در پساپرده افکارم

[منزل راه نشین] ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار ...

در پساپرده افکارم

زندگی
فهم نفهمیدن هاست ...

پیام های کوتاه
من از تو مینویسم و این کیمیا کم است...

۲ مطلب در مهر ۱۳۹۶ ثبت شده است

مثلا این شب ها که تا دیر وقت منتظرش می مانم که از هیئت برگردد و فقط  چند کلمه با من حرف بزند تا با خیال راحت بخوابم، مدام به یاد همسر شهید حججی می افتم و صلابت و قدرتی که در چشمانش موج میزند و از خودم میپرسم؛ مقام یک زن، که در اوج جوانی میتواند با اقتدار و مصمم لحظه ی بریده شدن سر همسرش را مجسم کند، در موردش حرف بزند، و حتی صدایش از شدت حزن نلرزد و زانوهایش سست نشود، تا کجاست؟  ما چقدر فاصله میدیدیم بین نسل خودمان و زینبی شدن!

کاش کسی هم فردا، که مراسم تشییع شهید محسن حججی ست، پشت آن تریبون ها و میکروفون ها از همسر شهید تشکری بکند، فقط  به این خاطر که باعث شد محرم امسال، در میان روضه ها و مصیبت خوانی ها، کمی ملموس تر و واقعی تر صبر و استقامت زینبی را تجسم کنیم!  کاش کسی هم مقام این بانوی بزرگِ امروز را تجلیل و تحلیل میکرد که در این عصر و زمان، گوشه ای از صبر و صلابت خانم حضرت زینب (س) را برایمان به تصویر کشید ...

پ.ن:

(آن روز خطاب شود) ای بندگان (صالح) من، امروز شما را هیچ ترس و حزنی نخواهد بود.آنان که به آیات ما ایمان آوردند و تسلیم امر ما شدند. شما با همسرانتان مسرور و شادمان در بهشت جاوید وارد شوید... /68-69-70 زخرف

+ خوش آمدی سرافراز...

  • نویسنده: راه نشین

فایل عکس هایمان را باز میکنم. شاید برای دهمین بار است که در این هفته نگاهشان کرده ام. همینطور که ورق میزنم فکر میکنم باید بزودی همه شان را چاپ کنیم تا از دست نرفته اند! و همینطور فکر میکنم که چقدر تو از من خوش عکس تری. تو گاهی گلایه میکنی که چطور تغییرات صورت اصلاح شده ات را متوجه نمیشوم. اما نمیدانی که من هر روز توی عکسها، چقدر روی صورتِ براقِ یکدستِ بی خال و چروکت زوم میشوم و برای این سبزگی جذّاب و نَمکین مردانه ات دلم ضعف می رود.

اما خودمانیم... واقعا، صورت سبزه گونِ بی آلایش یک مرد هم اینقدر دلبرانه میشود مگر؟ :)

  • نویسنده: راه نشین