در پساپرده افکارم

[منزل راه نشین] ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار ...

در پساپرده افکارم

[منزل راه نشین] ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار ...

در پساپرده افکارم

زندگی
فهم نفهمیدن هاست ...

پیام های کوتاه
من از تو مینویسم و این کیمیا کم است...

این خاصیت عشق است، باید بلَدت باشم!

پنجشنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۹، ۰۲:۵۲ ق.ظ

زل زدی به چشم هایم و پرسیدی: "از کادوی مامانم خوشت نیومد؟" یک ذوق ناشیانه چاشنیِ حرف هایم کردم که چرا! معلومه خوشم اومده...خیلی قشنگه :) گفتی: نه انگار خوشت نیومده! :(   باز صحنه سازی کردم که چرا... خیلی...

و تو ناگهان، دوست داشتنی ترین و عاشقانه ترین جمله ی جهان را در جوابم به زبان آوردی که:

"من میشناسمت..."

 

پ.ن

من دیگه بلدت شدم عزیزم!  بلدِ حالت چشمات...

  • نویسنده: راه نشین

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">