فیلم نامه ی زندگی ما...
دوشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۵، ۰۱:۱۵ ق.ظ
"پرستاران" در همین قسمت نخست جوری به دلم نشست که چندسالی بود هیچی سریالی چون او حس های ته نشین شده ی مرا بازنیافته بود! دلیلش هم نگاه همذات پندارانه ای بود که با قصه های تو در توی کاراکترهای ثابث فیلم داشتم... کش مکش های خواستن و نخواستن و قایم موشک بازی های احساسی کارکترها که قصه ی دلبستگی، رسیدن یا نرسیدن را روایت میکنند! در حقیقت چیزی شبیه به آن در خاطراتم هست که به نمایش کشیده شدنش مرا به روزهای گذشته می برد و به من همان حس هایی را متبادر میکند که روزگاری در آن زندگی کردم.
... و این ها سرآغاز پیر شدن است شاید! پیری روزی ست، که همه چیز دنیا -دقیقا همه چیز- تو را به یاد خاطراتی دور، در گذشته ای پر حادثه می اندازد...
- ۹۵/۱۱/۲۵