در پساپرده افکارم

[منزل راه نشین] ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار ...

در پساپرده افکارم

[منزل راه نشین] ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار ...

در پساپرده افکارم

زندگی
فهم نفهمیدن هاست ...

پیام های کوتاه
من از تو مینویسم و این کیمیا کم است...

پشت دریاها شهری ست...

سه شنبه, ۲ آذر ۱۳۹۵، ۰۹:۱۵ ق.ظ

معتقدم، موضع انسان های با ایمان، در برابر توهین ها و تخریب ها و استهزای دین و دینداران، باید محکم و با صلابت باشد. مثلا در مواجهه با بی ربط گویی ها و بی احترامی ها به یک ارزش و یک چیز مقدس، نباید ناگهان بغض گلویشان را چنگ بزند و از شدت تاثر و حجم آلام، اشک در چشمانشان جمع شود که خدایی نکرده آن انسان سخیف و بی مقدار رو به رویی گمان ببرد در این جدال پیروز شده است. و یا فکر کند، به مقصود خود رسیده است... اما خودم هرگز چنین نیستم. کم می آورم... از مشاهده میزان حماقت آدمها کم می آورم. از مواجهه با حجم بالای توهین ها و بی حرمتی ها، قلبم تکه تکه اشک می شود و بر پهنای صورتم جاری... فرقی هم نمیکند تنها باشم یا در جمع. لابلای صفحات مجازی باشم یا در اجتماع واقعی آدم ها. حجم توهین ها و دروغ ها و چرک ها که زد بالا ناگهان از دنیا می بُرم! می برم و حس غربت، بغض چند هزار ساله میشود در گلویم. چند هزار سال به اندازه ی تاریخ. از ابتدای بودن حقیقت و شمشیر کشیدن باطل. از ابتدای بودن حق، و پوشاندن آن توسط کافر... از آغاز بودن خوبی ها، تا ستم های بی رحمانه ی ظالم... و دلم پرکشیدن میخواهد از عالم دنیایِ دون، به آرمان شهری یا بهشتی که کسی تکذیب کننده خوبی ها نباشد...

.

پ.ن:

آری؛ پشت دریاها شهری ست

که در آن پنجره ها رو به تجلی باز است ... قایقی باید ساخت!

  • نویسنده: راه نشین

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">