در پساپرده افکارم

[منزل راه نشین] ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار ...

در پساپرده افکارم

[منزل راه نشین] ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار ...

در پساپرده افکارم

زندگی
فهم نفهمیدن هاست ...

پیام های کوتاه
من از تو مینویسم و این کیمیا کم است...

پسرِ فاطمه از فرزندم: بأبی أنتَ و أُمّی آقا

شنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۵، ۰۵:۳۱ ب.ظ

پرسید:

- تفاوت محرم امسال، با محرم سال های قبل چی بوده برات؟

- فکر کردن به بچه م.

- بچه ت؟! یعنی چی؟

- ینی امسال اولین سالی بود که روز همایش شیرخوارگان حسینی، با شنیدن اون فراز دعاییِ مشهور، گریه م گرفت و به فرزندی که ممکنه سالها بعد، از بطنِ من به عرصه هستی پا بذاره فکر کردم! اولین سالی که از تهِ قلبم، با یه بغضی از جنس شوق، همراهِ زنی که با صلابت این فراز ها رو میخوند گفتم:

«یا صاحب الزمان!  فرزندم را،  نذر یاریِ قیام تو می کنم. او را برای ظهور نزدیکت، برگزین و حفظ کن....»

این تمنا، اولین لحظه ی مادر شدنِ من بود ...

.

برچسب: نیست نشانِ زندگی، تا نرسد نشانِ تو

  • نویسنده: راه نشین

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">