در پساپرده افکارم

[منزل راه نشین] ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار ...

در پساپرده افکارم

[منزل راه نشین] ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار ...

در پساپرده افکارم

زندگی
فهم نفهمیدن هاست ...

پیام های کوتاه
من از تو مینویسم و این کیمیا کم است...

تقدیم به مرد، عاشق، فداکار، صبور و قدرتمند زندگی ام...

 

- یکسال از زندگی متاهلانه ی خود را چگونه گذراندید؟ 

دلم میخواهد خیلی روان و راحت از زیبایی های این یکسال بنویسم. بی هیچ نیت و قصد خاصی، الاّ خوشحال کردن صاحب قلب مهربانی که یکسال از عمرش را برای خوشحال و راضی نگه داشتن من تلاش کرد.

روز 30 امِ تیرماهِ هر سال برایم مقدس است. مقدس به اندازه ی همان آیات معجزه گونه ای که پرده های تیره ی غریبگی را از میان ما برداشت و تو را، آیینه ی وجودم قرار داد. آیینه ای که در آن خودم را پیدا کردم و انعکاسی از محبت خدا را در آن دیدم.

از اینکه یکسال در قلب مهربانت ، پناه زیستن به من دادی و عاشقانه مراقبتم کردی، از تو ممنونم... و البته که میخواهم فقط ممنون و سپاسگذار نباشم بلکه مثل تو، پناه محکمی باشم برای روزهای خستگی و درماندگی ات. و تمام خوبی هایی که از خودت یادگرفته ام را، نثار روح بزرگ و با سخاوتت کنم.

یادم نمی رود که جایی خواندم: معادله ی عشق ساده است. آنکه دوستش داریم را خوشبخت کنیم. و تو به زیبا ترین شکل ممکن این معادله را فهمیدی و حل کردی. 

همین که اینطور عاشقانه مرا میخواهی، نهایت خوشبختی دختری ست که سالیان سال در رویاهایش، از خداوند مردی چُنین عاشق آرزو می کرد...

تو اسطوره ی منی، و عاشقانه میخواهمت.

برایم بمان...

  • نویسنده: راه نشین

بعد از هشت ماه که قلمم در این اتاق خلوت و ساکتِ مجازی ام به نوشتن افتاد، آمدم تا دستی بکشم به سر روی اتاق و قاب گوشه ی دیوار را عوض کنم. اما ... چرا محسن حججی همیشه برایم تا اندازه ای رمزآلود و پرکشش است که حذف کردن نقاشی نگاه پر نفوذش را از گوشه ی دیوار وبگاه، تاب نمی آورم؟

خدا میداند که چه مشتاقانه منتظر نشسته ام تا کتاب زندگی شهید حججی را منتشر کنند! انتشار لحظه به لحظه ی پیچ و خم های ریز ریز زندگی اش.کاش زندگی نامه اش بتواند آنقدر خوب نوشته شود که جواب تمام رازآلودگی های حیاتش را برساند به درک کنایه فهم ها...

پ.ن:

به واسطه ای از واسطه ای که با همسر شهید حشر و نشر داشته، آهنگی به دستم رسیده که همسر شهید حججی آنرا برای شوهرش میخوانده  و او چقدر دوست داشته است آنرا...

آهنگ را اینجا + برای خودم و چندنفر رهگذری که اینجا رفت و آمد میکنند میگذارم که با شنیدش حالمان خوب شود.

فقط میخواهم بگویم توجه کنید به اینکه یه موزیک معمولی از خواننده ای خیلی معمولی تر که در حالت عادی به نظر چیز خاصی نیست و لهوی بی فایده هم میتواند باشد، وقتی همراه میشود با داستان حیات جاودانِ یک انسان خارق العاده و بزرگ، چه خاصیت معنوی و روحانی ای پیدا میکند... عجیب است!

.

برچسب:

در زندگی دنبال کسانی حرکت کنید که هر چه به جنبه های خصوصی تر زندگی ایشان نزدیک شوید، تجلی ایمان را بیشتر می بینید.

  • نویسنده: راه نشین

مثلا این شب ها که تا دیر وقت منتظرش می مانم که از هیئت برگردد و فقط  چند کلمه با من حرف بزند تا با خیال راحت بخوابم، مدام به یاد همسر شهید حججی می افتم و صلابت و قدرتی که در چشمانش موج میزند و از خودم میپرسم؛ مقام یک زن، که در اوج جوانی میتواند با اقتدار و مصمم لحظه ی بریده شدن سر همسرش را مجسم کند، در موردش حرف بزند، و حتی صدایش از شدت حزن نلرزد و زانوهایش سست نشود، تا کجاست؟  ما چقدر فاصله میدیدیم بین نسل خودمان و زینبی شدن!

کاش کسی هم فردا، که مراسم تشییع شهید محسن حججی ست، پشت آن تریبون ها و میکروفون ها از همسر شهید تشکری بکند، فقط  به این خاطر که باعث شد محرم امسال، در میان روضه ها و مصیبت خوانی ها، کمی ملموس تر و واقعی تر صبر و استقامت زینبی را تجسم کنیم!  کاش کسی هم مقام این بانوی بزرگِ امروز را تجلیل و تحلیل میکرد که در این عصر و زمان، گوشه ای از صبر و صلابت خانم حضرت زینب (س) را برایمان به تصویر کشید ...

پ.ن:

(آن روز خطاب شود) ای بندگان (صالح) من، امروز شما را هیچ ترس و حزنی نخواهد بود.آنان که به آیات ما ایمان آوردند و تسلیم امر ما شدند. شما با همسرانتان مسرور و شادمان در بهشت جاوید وارد شوید... /68-69-70 زخرف

+ خوش آمدی سرافراز...

  • نویسنده: راه نشین

فایل عکس هایمان را باز میکنم. شاید برای دهمین بار است که در این هفته نگاهشان کرده ام. همینطور که ورق میزنم فکر میکنم باید بزودی همه شان را چاپ کنیم تا از دست نرفته اند! و همینطور فکر میکنم که چقدر تو از من خوش عکس تری. تو گاهی گلایه میکنی که چطور تغییرات صورت اصلاح شده ات را متوجه نمیشوم. اما نمیدانی که من هر روز توی عکسها، چقدر روی صورتِ براقِ یکدستِ بی خال و چروکت زوم میشوم و برای این سبزگی جذّاب و نَمکین مردانه ات دلم ضعف می رود.

اما خودمانیم... واقعا، صورت سبزه گونِ بی آلایش یک مرد هم اینقدر دلبرانه میشود مگر؟ :)

  • نویسنده: راه نشین

میدانی عزیزم؟ حالا که اینجا بخشی از زبان من برای هم صحبتی ما باهم شده، میخواهم برایت بگویم که ما همیشه حرفهای نگفتنی و بی صدایی با هم خواهیم داشت! یعنی هر زوجی میتواند هزاران هزار حرف ناگفته ی بی صدا داشته باشد که جز در غالب نوشته های نامه گون، نمی گنجد. فضای نامه ها، متفاوت و خیال انگیز تر از دنیای واقعی ست. آدم ها توی نامه ها کمی بیشتر به رویاهایشان نزدیک و کمی ببشتر از واقعیت های زمخت دورند. دنیای نامه ها گاهی خیلی گویا تر است. خیلی پُر حس تر و ناب تر...

خواستم بگویم اینجا را مثل من، مأمنی بدان برای نامه های بی صدایت به من و برایم از هرچه گفتنش در محاوره و کلام و هم صحبتی نمیگنجد، بنویس و رها باش...

دنیای نامه ها، مثل دنیای رویا و خیال، خیلی زیباست.

 

  • نویسنده: راه نشین

اینکه بدون آنکه بدانی اینجا را بروز کرده ام یا نه، میای و سر میزنی و تهش دنباله ی دلنوشت خودم برایم یک یادداشت میفرستی را میدانی چقدر دوست دارم؟ میدانی همین بی صدا نوشته های من و غیرمنتظره پاسخ دادن های تو چقدر برایم جذاب و دلنشین است؟

خواستم این را همین جا به یادگار بگذارم و از تو تشکر کنم که لابلای تمام گرفتاری های هر روزت، دنبال نشانه ای از علاقه و توجهم میگردی...

پ.ن:

- من حواسم به توعه...

 

  • نویسنده: راه نشین

از تجربیات مهم من در این یک ماه و اندی یکی این است که، هر موقع از محبوب دلت به مقام انقطاع رسیدی، رشته ها را در ذهنت بریدی و برای خودت یادآور شدی که همسرت همه کس و همه ی دارایی تو نیست، و هیچ چیز در این دنیا جای عشق خدا را در قلبت نمیگیرد. هر وقت این باور را در خاطرت مرور کردی که اولین و آخرین پناه تو آغوش خداست و سرانجامت پیوند ناگسستنی تو با معبودی ست که دغدغه ی از دست دادنش را نداری، آنگاه درست از آن لحظه به بعد، به طور شگفت آوری احساس خوشبختی میکنی در کنار کسی که به فضل خداوند در تقدیرت قرار گرفته تا چند صباح مسیر دنیایی را در کنارت، آرامشت باشد...

بقول عزیزی؛ موتور مُوَلد تولید عشق در زندگی زوجی، نه تلاش ما، بلکه تنها از جانب خداست :) موتوری که محصولش میشود همان تلاش و مهارت ما. و چه زیبا گفته اند این را که عشق، به هم خیره شدن نیست، بلکه باهم به یک سو نگاه کردن است...

.

پ.ن:

"پیوندتان مبارک! ولی نه اینقدر..." را اینجا ببینید


  • نویسنده: راه نشین

و اما دیروز

روز دامادی دوست داشتنی ترین و تحسین برانگیزترین پسری بود که در تمام عمرم می شناختم، و از اتفاق عروس خودم بودم! 

الحمدلله علی کل نعمة

#ممنون_که_مرد_من_شدی

به تاریخ 30 تیرماه 1396

به ساعت 19:30 

و به توکل نام اعظمت شروع میکنیم خدای خوبم. بسم الله الرحمن الرحیم...

  • نویسنده: راه نشین

این فایل ها را، هی ببند و باز کن! هی به عکسش خیره شو. هی نگاهش کن... هی پیام های قبلی اش را ساعتی ده بار بخوان!  هی به این فکر کن که کجاست، در چه حال است، چه میکند!

اینها همه، جای نبودنش را می گیرد؟

این دلشوره ی مزاحم ساکت می شود با این کارها؟!

+ من متلاطمم از نبودنت جانا... هرگز بدون اطلاع قبلی جایی نرو که آن صدای خشکِ بی احساس، از پشت خطوط تنها سیم های ارتباطمان، به بی رحمانه ترین شکل ممکن بگوید: مشترک مورد نظرت در دسترس نیست که نیست!...

میخواهی در دسترس نباشی نباش خوبِ من. امّا، خواهشا دور از من که هستی، بدون اطلاع قبلی مشترک مورد نظرِ خارج از دسترس نشو...

میدانی که من رسماً به همیشه بودنت بد عادت شده ام؟

  • نویسنده: راه نشین

مگر غیر از این است که برای هر آنکه دوستش داری، میخندی. و برای آنکه عاشقش شده ای گریه می کنی؟

اعتراف عجیبی ست اما، بی تردید سنگ محک عشق اشک است... و تو ناگهان شبی، به بهانه ی کوچکی هم که شده، برای کسی گریه خواهی کرد، که از او حالی به مثل ع ش ق، در رگ هایت جاری شده باشد...

  • نویسنده: راه نشین