در پساپرده افکارم

[منزل راه نشین] ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار ...

در پساپرده افکارم

[منزل راه نشین] ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار ...

در پساپرده افکارم

زندگی
فهم نفهمیدن هاست ...

پیام های کوتاه
من از تو مینویسم و این کیمیا کم است...

یک عمر بسوختیم و خامیم‌ هنوز...

شنبه, ۲۴ شهریور ۱۴۰۳، ۰۳:۰۵ ق.ظ

عمر هر کس یک عدد دارد!
مثلا عدد پدربزرگم ۹۴ بود...و در ۹۴ سالگی دفتر عمرشان بسته شد!..در اوج عزت و کامیابی و دلتنگی برای پر کشیدن...
گاهی به عدد خودم فکر میکنم؟!
که این دفتر، کی، کجا، 
و در کدام نقطه از فراز و فرودِ داستان‌هایش، بسته خواهد شد!
سی سالِ این عمرِ مُقرر شده بر ما گذشت؛ به آنی! به چشم بر هم زدنی..!
و در این حجم از احساسِ گیجِ بزرگسالی، و رویاهای نیمه رسیده، به خودم فکر میکنم! به خودم که هنوز به خودش بدهکار است...

۴۰۳٫۶٫۲۴

 

  • نویسنده: راه نشین

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">