در پساپرده افکارم

[منزل راه نشین] ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار ...

در پساپرده افکارم

[منزل راه نشین] ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار ...

در پساپرده افکارم

زندگی
فهم نفهمیدن هاست ...

پیام های کوتاه
من از تو مینویسم و این کیمیا کم است...

این آخرین روزهای سال است... دارد به سرعت تمام میشود و من به این فکر میکنم که این سال برایم سالِ ماکسیمم‌ها بود. ماکسیمم های خوشی و ناخوشی... سال از دست دادن و به دست آوردن! روز به دنیا آمدن دخترکم، به طور وصف ناپذیری خوشحال ترین حال در تمام زندگی‌ام را داشتم...‌‌ روز از دست رفتن پدر بزرگم، اولین تکه‌ از قلبم بود که کنده شد و رفت و جای خالی اش تا همیشه ماند... فارغ از آن روزهای سخت زیاد دیگری را هم تجربه کردم که هیچگاه گمانش را نمی‌کردم ولی آمد...  آمد و سخت مرا در آغوش گرفت و چلاند... و آنقدر چلاند و چلاند که دیگر نایی برای لذت بردن از دلخوشی ها، باقی نگذاشت...

و کاش خداوند سوره ای به نام دلخوشی داشت... و قسم میخورد به دلخوشی و دلِ خوش! و می‌گفت تو چه میدانی که دل خوش چیست... و چقدر از همه چیز مهم تر است... و چقدر بدون آن، زندگی خالی و بی رنگ است... و چقدر تحمل این دنیا بدون آن نشدنی‌ست...

 

پ.ن:

نفس کشیدن در نفس های تو، این روزها بزرگترین دلخوشی من است، نفسم...

  • نویسنده: راه نشین

خب! حالا که روزهای آخر اسفند و فضای خانه تکانی و غبارزادیی‌ست، کم کم غبار از روی این دفترچه‌ی کوچکِ دلنشینم پاک میکنم و دوباره قلمم را می‌چرخانم که تا وقتی و فرصتی پیدا کردم، از لحظه هایم بنویسم و به خودم یادآوری کنم که چقدر هر بار خواندنشان، برایم لذت بخش است.

حالا که حدود ۵۰ روز از تولد دخترکم می‌گذرد و توانسته ام زندگی ام را با یک روتین مطلوب، مجددا بازیابی کنم، باید خودم را ملزم کنم که در اوقات فراغت خیلی اندکم، دقایق کوچکی را هم به نوشتن از این روزهای جالب و متفاوتم اختصاص بدهم تا در آینده غصه ی کم کاری و اهمالم را نخورم...

در یادداشتهای بعدی اگر وقت کردم از ۵۰ روزی که گذشت می‌نویسم. و اگر وقت نشد، کمال گرایی ام را نادیده میگیرم و شرحِ از این بعدِ روزهایم را خواهم نوشت. ساده و بی تکلف!

اینجا محل آرامش من بوده و هست... خلوت، کم رفت و آمد، آرام و دلنشین، و در عین حال با قابلیتِ ارضای حس تریبون داشتن و مهم بودن! :) و البته مهم این است، که به اینجا کسی سر نمی‌زند جز آن معدود کسانی که برایشان مهمم، و یا هنوز از کوچه پس کوچه های خلوت و از رونق افتاده‌ی وبلاگ نویسی، گذری دارند...

 

پی‌نوشت:

روزهای نفس کشیدن کنار تو خیلی قشنگ تر از حد تصورم بوده دخترکم...‌‌ 

به زندگی جدیدت بیرون از تن‌ من ، خوش آمدی قلب مادر...❤️

  • نویسنده: راه نشین

دوست داشتنِ تو، هفته هاست که از قلب من،

به قلب دیگرِ تنم، سرایت کرده...

و خون من که آغشته به عشق تو بود، حالا به رگ های او هم جاری شده... 

 این روزها، در تن من دو قلب می‌تپد؛ که تورا بی نهایت دوست دارد.

و شک نکن که مسافرمان‌ نیامده، بدجوری عاشقت شده است!

 

+ به امید دیدار روی مهربانت بابایی...  ۱۴۰۲٫۵٫۲۱

تولدت مبارک پناه من♥️

 

  • نویسنده: راه نشین

عزیزم؛ فقط خدا را شکر کن بخاطر داشتن دلی که همیشه برای دیگران خوب خواست...

  • نویسنده: راه نشین

رمضان قشنگم، همیشه دوستت دارم...

همیشه برای آمدنت اشتیاق داشته‌ام و روز رفتنت بغض... 

انسِ با تو ، فردای نبودنت را سخت می‌کند!

و فردا دیگر، یک روز معمولی است که غرق خواهم شد، در روزمرگی‌هایم ...

و چه سوال مبهمی‌ست دانستن اینکه دوباره تو را خواهم دید؟؟

به امید دیدار دوباره‌ات ای دوست داشتنی‌ترین...

 

پینوشت؛

مناجات وداعِ حاج‌آقا مجتبی تهرانی، بند بند روح ماست +

ای مالک شهر رمضان؛ ما تمام زورمان را زدیم که بندگی کنیم عظمتت را 

کم ما را بپذیر عزیزم ... بپذیر...

 

  • نویسنده: راه نشین

خدای خوبم چه میتوانم بگویم جز اینکه ممنون! جز اینکه برای شکرگزاری بخاطر سال خوبی که گذشت، بخاطر شروع زندگی مشترک قشنگمان، بخاطر داشتن چنین همسر مهربانی، بخاطر برکتی که به روزی روزهایمان میبخشی، بخاطر همه و همه که از شمارشم خارج است، سراپا سجده شوم و به پایت بیفتم و در خیال دنیایی خودم بر پایت بوسه بزنم تا کمی بی قراری از ناتوانی ام در شکرگزاریت را خالی کرده باشم...

منشأ تمام خیرها و خوبی‌ها، دوستت دارم... هرگز مرا به حال خودم رها نکن! +

  • نویسنده: راه نشین

ما صاحب دل‌های آدمها نیستیم! ما نمیتونیم کنترلی روی احساس آدما نسبت به خودمون داشته باشیم! ما نمیتونیم عشق و علاقه یا کینه و نفرت آدمها رو در مورد خودمون از بین ببریم!

اما ما در مورد کسانی که دوستمون دارن ، در قبال محبتشون مسئولیم...

برچسب: حتی اگه یه پسر بچه‌ی کوچولو باشه!

(به یاد حسین ۷ساله/ مجتمع خاطره / محرم ۱۴۰۱)

  • نویسنده: راه نشین

همخونه‌ی بی نظیرم

این اولین سالگرد پس از زیر یه سقف رفتنمونه که یه جور خاصی مباااارک شده!
تو واقعا مرد زندگی هستی
مرد خانه و خانواده
مرد زن و زندگی دوست
یه مرد ایده آل که آرزوی هر دختریه...
همیشه یکی مثل تو رو واسه همه ی دخترای تنها و چشم انتظار آرزو میکنم عزیزم...
کللللی ممنونم ازت به سبک #زوجی_نو :)
ممنون که انقدر‌‌‌ خوبی و همیشه از فکر کردن به خوبیات اشک تو چشمام جمع میشه.
ممنون که کنارمی و نمی‌ذاری هیچی تو دنیا بهم فشار بیاره و اذیتم کنه.
ممنون که انقدر‌‌‌ درکت‌‌ از زندگی مشترک و همراهی و همدلی با همسر زیاده.
ممنون که تو ریز و درشت کارای خونه بهم کمک میکنی و نگاهت به زندگی زناشویی مث نگاه مردای مردسالار قدیمی نیست.
ممنون که به فردیت و خواسته‌هام توجه میکنی.
ممنون که ازم توقعات عجیب غریب و تخیلی نداری.
ممنون که همیشه پی حرفم میری و پی دلم رفتار میکنی...
ممنون که انقدر قدردانی و بخاطر همه چیز همیشه ازم تعریف و تشکر میکنی.
ممنون که وقتی از راه می‌رسی در آغوشم میگیری و بهم خسته نباشید میگی.
ممنون که وقتی مهمون داریم و هول میکنم و باهات بداخلاق میشم چیزی نمیگی و کارا رو تند تند پیش میبری که استرسم کم بشه!
ممنون که عزت و احترامم رو پیش خودت و خانوادت به بهترین شکل مدیریت میکنی.
ممنون که صبحا وقتی خوابم قبل از اینکه بری سر کار ظرفای‌ کثیف توی سینک مونده رو میشوری و میری!

ممنون که هروقت سبزی میخری، ظهرا می‌شینی پاک میکنی و شبا پاک شده میاری خونه و خودتم میشوری!م

منون که آشپزیت انقد خوبه و هروقت غذا نداریم خودت یه چیزی آماده میکنی بدون هیچ غُرغُری!

ممنون که جارو میکشی، طی میکشی و بلدی خونه رو چجوری جمع و جور و دسته گل کنی!

ممنون که هیچوقت کم کاری ها یا تنبلیام‌ توی خونه رو به روم نمیاری!

ممنون که نمی‌ذاری شرمنده بشم و توی‌ تغافل کردن و خودتو زدن به اون راه، برای اینکه خجالت نکشم‌ استادی!

ممنون که بهم عشق میدی، میخندونیم و برام از اتفاقات روزت تعریف میکنی!

ممنون که اگه هرجا باهات مخالفم و باهات بحث میکنم، بدون گارد گرفتن گوش میدی و نمی‌ذاری بحثمون تبدیل به جرّ و بحث بشه!

ممنون که بهم اهمیت میدی و ازم همه جوره حمایت میکنی!

ممنون که خیلی جزییات مثبت دیگه هم هست که وقت نمیکنم بنویسم! 
ممنون که یه جوری هستی که همیشه از تههههه اعماق قلبم دعات میکنم و ازت راضیم...

الهی خیر ببینی مادر :) خیلی دوستت دارم ❤️

 

 

  • نویسنده: راه نشین

ممکنه یکم بیشتر از حد معمول طول بکشه اما؛

 خدا برات قشنگش میکنه،

صبر داشته باش...

#شمارش_معکوس :)

 

 

 

  • نویسنده: راه نشین

و حالا که کنار لاشه‌ای از امید زانو زده‌ام و رنج‌های جهانم را نگاه میکنم؛

کسی سوال می‌کند، بخاطر چه زنده ای؟

و من برای زندگی، تو را بهانه می‌کنم ...

  • نویسنده: راه نشین