در پساپرده افکارم

[منزل راه نشین] ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار ...

در پساپرده افکارم

[منزل راه نشین] ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار ...

در پساپرده افکارم

زندگی
فهم نفهمیدن هاست ...

پیام های کوتاه
من از تو مینویسم و این کیمیا کم است...

نفس می‌کشم تو را...

جمعه, ۱۸ اسفند ۱۴۰۲، ۰۵:۴۵ ق.ظ

خب! حالا که روزهای آخر اسفند و فضای خانه تکانی و غبارزادیی‌ست، کم کم غبار از روی این دفترچه‌ی کوچکِ دلنشینم پاک میکنم و دوباره قلمم را می‌چرخانم که تا وقتی و فرصتی پیدا کردم، از لحظه هایم بنویسم و به خودم یادآوری کنم که چقدر هر بار خواندنشان، برایم لذت بخش است.

حالا که حدود ۵۰ روز از تولد دخترکم می‌گذرد و توانسته ام زندگی ام را با یک روتین مطلوب، مجددا بازیابی کنم، باید خودم را ملزم کنم که در اوقات فراغت خیلی اندکم، دقایق کوچکی را هم به نوشتن از این روزهای جالب و متفاوتم اختصاص بدهم تا در آینده غصه ی کم کاری و اهمالم را نخورم...

در یادداشتهای بعدی اگر وقت کردم از ۵۰ روزی که گذشت می‌نویسم. و اگر وقت نشد، کمال گرایی ام را نادیده میگیرم و شرحِ از این بعدِ روزهایم را خواهم نوشت. ساده و بی تکلف!

اینجا محل آرامش من بوده و هست... خلوت، کم رفت و آمد، آرام و دلنشین، و در عین حال با قابلیتِ ارضای حس تریبون داشتن و مهم بودن! :) و البته مهم این است، که به اینجا کسی سر نمی‌زند جز آن معدود کسانی که برایشان مهمم، و یا هنوز از کوچه پس کوچه های خلوت و از رونق افتاده‌ی وبلاگ نویسی، گذری دارند...

 

پی‌نوشت:

روزهای نفس کشیدن کنار تو خیلی قشنگ تر از حد تصورم بوده دخترکم...‌‌ 

به زندگی جدیدت بیرون از تن‌ من ، خوش آمدی قلب مادر...❤️

  • نویسنده: راه نشین

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">