در پساپرده افکارم

[منزل راه نشین] ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار ...

در پساپرده افکارم

[منزل راه نشین] ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار ...

در پساپرده افکارم

زندگی
فهم نفهمیدن هاست ...

پیام های کوتاه
من از تو مینویسم و این کیمیا کم است...

۲ مطلب در مرداد ۱۴۰۳ ثبت شده است

 این دیالوگ، بهترین دیالوگی بود که این روزا شنیدم:

نمی‌دونم میتونیم حال همو خوب کنیم یا نه...

یا در آینده میتونیم برای هم خوب باشیم یا بد!

ولی من می‌خوام بجنگم برای تو...

و تو بشی زیباترین نبردی که توش برنده میشم...!

 

پ.ن:

خلاصه که بیا بجنگیم رفیق... بیا نجنگیده، نبازیم...

 

  • نویسنده: راه نشین

 و اگر ره‌گذری بودم که تنها مجال هم صحبتی ام با تو ، نوشتن یک یادداشت کوتاه، روی دیوار آجریِ پیش رویمان بود، برایت مینوشتم؛ 

من همیشه منتظرت بودم اما،

تو همیشه نیامدی...

  • نویسنده: راه نشین